هر چه کنی بکن ولی از برمن سفرمکن یا که چومی روی مرا وقت سفرخبرمکن گر چه به باغم ستاده ام نیست توان دیدنم شعله مزن بر آتشم از بر من گذر مکن روز جدایی ات مرا یک نگه تو میکشد وقت وداع کردنت بررخ من نظر مکن دیده به درنهاده ام تا شنوم صدای تو حلقه به دربزن مرا عاشق دربه درمکن من که زپا نشسته ام مرغک پرشکسته ام زود بیا که خسته ام