|
زندگی مثل یه دیکته ست ... هی غاط مینویسیم هی پاک میکنیم . دوباره مینویسیم پاک میکنیم . غافل از اینکه یه روز داد میزنن ورقه ها بالا
هر چه کنی بکن ولی از برمن سفرمکن یا که چومی روی مرا وقت سفرخبرمکن گر چه به باغم ستاده ام نیست توان دیدنم شعله مزن بر آتشم از بر من گذر مکن روز جدایی ات مرا یک نگه تو میکشد وقت وداع کردنت بررخ من نظر مکن دیده به درنهاده ام تا شنوم صدای تو حلقه به دربزن مرا عاشق دربه درمکن من که زپا نشسته ام مرغک پرشکسته ام زود بیا که خسته ام
نمی بخشمت .... بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی .... بخاطر تمام غمهایی که بر صورتم نشاندی .... نمی بخشمت .... بخاطر دلی که برایم شکستی .... .. بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی ..... نمی بخشمت .... بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی ..... بخاطر نمکی که بر زخمم گذاردی .... و می بخشمت بخاطر عشقی که بر قلبم حک کردی